سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

دوست من کجایی؟ اینجا باران بند نمی آید فکر کنم که از ندیدنمان با هم ، آسمان به 

هق هق افتاده 

دوست من چه اشکالی دارد که برای همیشه عهد و پیمان رفاقت ببندیم و تا قیامت دوست

بمانیم با هم ؟

سایه ی تنهایی روی سرم سنگینی می کند

چقدر جای خالی تو را حس می کنم در این شب ها ی سرد  پاییزی 

کاش الان ، الان نبود! مثلا بیست یا سی سال پیش بود یا  حتی پنجاه سال پیش که همه

آدم را با دوستش می شناخنتد و به دوستیشان می بالیدند ، من دلم از این دوست ها 

می خواهد 

دوست من دلم برای عطر خوش وفاداری بی تابی می کند 

دست های من آماده ی قول دادن به توست ، از همان قول هایی که سرم برود و قولم نه!

چند روز پیش داشتم به کسی فکر می کردم که تمام خلاء های انسان را پر کند ، ابر 

بالای سرم تو را نشانم داد 

آفرین به فکرم ! درست بود فقط دوست ها برای آدم همه کس می شوند 

من در اتاق تنهایم منتظر تو هستم ،دوست ندیده ام! 

دوست ندیده ام زودتر بیا ،آسمان خسته شد از بس بارید 


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 92/9/18ساعت 9:3 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت