فکرهای من
یک روز همه ی دوستت دارم ها را در گوشم خواندی آنقدر گیرا بود صدایت که در جانم رسوخ کرد و یادم نیست که چند روز بعد برایم از با هم بودن ترانه ساختی و خوب به خاطر نمی آورم که کدام روز از دیر جواب دادنم بغض کردی! حالا دیر شده به قول خودت دیر شده من که نفهمیدم آن همه دوست داشتن کجا پرپر شد اما زیادی تنهایی خرابم می کند سخت لبخند می زنم و هیچ کس بودنش آرامم نمی کند خیلی خسته ام از نبودنت دلتنگی را بییخیال بغض را هم به روی خودم نمیاورم هیچ جایی هم برای بی قراری هایم نمی گذارم من برای تمام کلمه ها ی ذهنم خط فاصله گذاشتم تا با هم بودنشان مرا از پا در نیاورد اما تو نبودنت مثل یک خط ممتد شده شاید باید خودم خط فاصله شوم تا دیگر تو در من خالی شوی باید همینی باشیم که هستیم ؟؟؟؟؟؟؟ تا کی؟ نمی شود که خودمان را جا به جا کنیم؟؟ من ، من نباشم تو هم تو نباشی شاید این طوری احساس هم را بهتر بفهمیم ! خسته شده ام از ندیدن های تو و خودم لباسم را هر چه عوض می کنم آدم دیگری نمی شوم همه همین درد را دارند دلم برای حرف های دوست داشتنی تنگ شده دلم حرفهای خوشگل می خواهد از همانهایی که دوست داریم یک نفر فقط بگوید همان یک نفری که دوستمان دارد اما جایش خالی ست چند شب دیگر بخوابم تا تو پیدا شوی نمی آیی عزیزترین کسم شوی؟ من تمام شعرهای عاشقانه ام را قاب گرفته ام برای تو شبو های اتاقم بی بو شده اند بیا تا بوی عطر تو حجم اتاقم را پر کند چند شب دیگر به خودم بگویم فردا می آیی؟ منتظرت می مانم نکند که این عید هم بی تو بیاید و باز انتظار... فکرت را نمی توانم از خودم دور کنم زودتر بیا... دلتنگی چند بخش دارد که مرا بخش بخش می کند و متلاشی دلتنگی تمام می شود یا تمامم می کند می رود یا مرا آواره تر از این می کند... من برای کسی دلتنگم که انگار هیچ کس او را ندیده انگار وجودی ندارد من برای او تمام خودم را لبریز عشق کرده بودم و نیامد حالا خالیه خالی از تمام احساسات منتظرش نشسته ام
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |