سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

 آن روزها یادم هست که هوا سوز برف داشت

زیاد باران می آمد خوب به خاطر دارم که بوی باران مستم می کرد و مرا  شاعر 

آن روزها تازه از مولانا و شمس خبردار شده بودم

هر چه بیشتر می شنیدم عاشق تر می شدم

هر شب از خودم می پرسیدم کلاس چندم عشقی؟

و فکر می کردم وقتی زیادی عاشق شوم می روم به ماه چون خدا را بالای سرم می دیدم

همان جا که ماه می خندید

حالا هم که دلتنگ تو می شوم زل می زنم به ماه تا روی تو را ببینم

وای به حال ماه اگر تو را نشانم ندهد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آن وقت ماه دیگر ماه نیست برای من فقط یک عکس است روی پارچه ی شب


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/28ساعت 12:35 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت