سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

برای خدای اول دبستانم دلتنگ شده ام آن روزها خدایم بلندقدتر از پدرم بود و مهربانتر از مادرم

و ترسناک تر از ناظم مدرسه ام 

اما خدایم خدا بود!

می دانی خدایم آن روزها یکی بود 

خدا همان ست اما من ...

اصلا دلم برای خودم تنگ ست برای همان خودم که یک روز می خواستم لبخند خدا را نقاشی کنم

و روی صفحه ی کاغذ به جای سیاه کردن پاک کن برداشتم و ورقه ی سفید را پاک  کردم وبه 

همه گفتم ببینید چقدر قشنگه ...

 



نوشته شده در یادداشت ثابت - سه شنبه 92/10/25ساعت 11:14 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت