سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

یک شب که خواب تو را دیده بودم از خواب پریدم نشستم روی تختم و خودم را

بغل کردم من هیچ وقت نفهمیدم که تو چه شکلی هستی فقط میدانم که تویی

عرق سرد روی پیشانی ام ، دستهای گره خورده به تنم و تویی که پشت

پلکهایم زندانی ات کرده بودم می ترسیدم که چشمهایم را باز کنم و تو فرار

کنی


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/3/23ساعت 1:16 عصر توسط نیلوفر نظرات ( یک ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت