سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

از دور که آمدی چنان برقی چشمانت زد که در دلم گفتم برای همیشه می ماند

تو خوب بودی آنقدر که دلم نمی خواست یک لحظه بی تو باشم

روزها به شادی ما حسودی می کردند تندوتند پشت سر هم  می آمدندبی آنکه من و تو چیزی حس کنیم از گذر ایام

به تو می گفتم حواست به قبض موبایلت باشه ها! تا می خواستی گوشیتو بزاری تو جیبت  sms

می زدم  و اسمتو می گفتم خودت می فهمیدی که نمی خواستم بری

هیچکس دوست نداشت که ما برای هم بشیم

اما من و تو آب از سرمون گذشته بود زیادی یکی شده بودیم و هم حس !

 همه ی دنیا به ما گفتن نه

به دنیا اخم کردیم ، حساب کار خودش را کرددنیا ، گفت عاشقن ...

درگیر هم بودیم و بی خبر از همه چی و همه جا

تا می خواست عشقمون پا بگیره عزیزترین آدمهای زندگیم گفتن نه

مونده بودم بین دو عشق قشنگ

خودمو خط زدم تا ...

به توگفتم برو نمی خوام بشکنی به خاطرم اما نمی خواستم بری ...


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 91/12/21ساعت 12:11 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت