سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

  • سلام پینوکیوی عزیزم

در حق تو ظلم شد !

تو نمی دانی که مردم این روزها مثل آدامس جویدن دروغهایشان 

را می جوند و تف می کنند بیرون ، هدف گیریشان هم عالی ست

درست روی روان هم

پینوکیو زمان تو هیچ دکتری دماغ های دراز را جراحی نمی کرد اما

این روزها مردم با دماغشان چه کارها که نمی کنند یکی دماغش

را کوچک می کند و دیگری سر بالا

تازه هیچ کس پی به اشتباهش نمی برد و بیشتر دروغ می بافد تا

دروغ قبلیش توجیه شود


پینوکیو تو انقدر شریف بودی که بعد از اشتباهت می گفتی 

ببخشید ،جبران می کنم

پینوکیوی عزیزم فکر می کنم اگر تو اینجا بودی بسان آلیس در

سرزمین عجایب روزگارت را می گذراندی

همان بهتر که تو نیستی

این را نوشتم تا بدانی چقدر تو دروغگوی پاکی بودی!

به امید روزی که هیچ موجودی دروغ نگوید



نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 92/8/27ساعت 9:49 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

اشک را هر قدر هم که سر بکشیم باز تمام نمی شود این شیدایی

همه بی قرار عشقند انگار

هر چقدر که می گذرد سوزمان بیشتر می شود

ای غم کهنه،چرا کهنه نمی شوی تو؟

این باغ خزان گرفته چه دلربایی می کند !

گلابمان را می گیرد داغ این گل های بی سر

می میریم و دوباره با یک یا حسین زنده می شویم

عشق هم شرمنده ی این باغ شد

شکر خدا، اشک عجب نعمتی ست دق کردن به خدا آسان ست


 


نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 92/8/19ساعت 1:9 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |

اشک چه ارزشی دارد برای امام حسین

گریه ی من مگر مرهم دل زینبش می شود

بخدا که این محرم دارد جان به سرم می کند

چه دلگیرتر از سال پیش ست این محرم

چه خبر شده نمی دانم

من که همانم مصیبت هم که همان چند هزارساله ست !...

چه کنم که فقط اشک دارم برایشان و آه



نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/8/16ساعت 5:33 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

 


مجسمه شده ایم یا ربات ؟

دیگر عطر آدمیت به مشام نمی رسد

بوی قرص خواب ، داروی آرامبخش و قهوه ی تلخ می دهد زندگی

وقت ندارم ، تکه کلاممان شده

و

درد مزمن بی حوصلگی بلای جانمان

تازگی ها دردهایمان شبیه هم شده، تنهایی !اما از همدردی می ترسیم

زیر باران هم با چتر می رویم و گاهی که بی چتریم می خواهیم اشکهایمان را بپوشانیم

هر روز عجیب تر می شویم ، مرموزتر

و هر روز تنهاتر از چند روز پیش


خودمان را لای کارو درس و روزمرگی گم می کنیم که کمتر حواسمان به خودمان باشد

چسب شده ایم به این روزهای تکراری ،

یک روز دیگر نیستیم

مشکل اینجاست که پرواز را فراموش کرده ایم



نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 92/8/12ساعت 11:1 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

 

خوب فکر می کنم به خودم! زیرفشار بعضی از فکر ها دست و پا می زنم

بیشتر به خودم دقت می کنم

این روزها همه ی فکر هایم نفس گیر شده اند

دکتر برش فکر ، می شناسی؟



نوشته شده در یادداشت ثابت - شنبه 92/8/12ساعت 7:46 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

 
در دورترین جای دنیا هم که باشم خدا آنجا نگاهم می کند ، خیالم راحتست

که فراموشم نمی کند اما از خودم خاطرم جمع نیست! من گاهی فکر می کنم
که از یاد همه

رفته ام و هیچ کس ... اما درست در بدترین شرایط خدا خودش را به یادم انداخته
با آمدن کسی
که انتظارش را نداشته ام

خدا از همه عاشق تر ست به خدا!
دلم می خواهد برای خدا شعر بنویسم یا به قول قدیمی ها نامه ی فدایت شوم
خدایا دوستت دارم که خدایم هستی

 


Please select one of the options below.

Not RelevantOffensiveAdult

نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/8/10ساعت 1:5 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |

من از زیر همه ی کلمات که بازییم می دهند فرار می کنم کلماتی که مثل کف از دهان بیماران

مبتلا به صرع بیرون می آید بی اراده و در یک تشنج عاطفی

می دانی

شاید عیب از من ست که هیچ کلمه ای را نمی توانم فراموش کنم ، کلماتی که از زبان آدمهای

دوست داشتنی ام می شنوم در جایی از ذهنم حک می شود و تازگی ها به این

نتیجه رسیده ام که کسی ذهنش این جای متروک را ندارد و همه مبتلا به یک فراموشی

خاکستری می شوند

شاید ذهنم با همه فرق داشته باشد!

دلم را حسابی چلانده ، با حرف های سیاه و تیغ دار ، حالا مگر می شود که با یک ببخشیدعزیزم

همه چیز آبی شود  ؟

می گویند توبه وقتی حاصل می شود که از گناه پشیمان شده باشی واز گناهت بیزار

تو چطور می خواهی ببخشمت؟!!!

خدا نیستم که برایت شرط توبه بگذارم اما خدا هم نیستم که مهربانترین باشم



نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 92/8/4ساعت 11:17 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

من همیشه برای کسی می نوشتم که ندیده بودمش

مثل حالا

برای کسی دلتنگی می کنم که نمی دانم واقعا کیست !

حتی نمی دانم کجاست ؟

اما من حتی یاد کردنش را هم دوست دارم ...

دلم برای کسی بی تابی میکند که معلوم نیست او هم مثل من تنها باشد یا نه

یا

مرا دوست دارد یانه...

شاید اگر جودی در این زمان زندگی می کرد عزیزترین دوستم می شد



نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/8/3ساعت 1:26 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |

شبخیر هم گفتنش شیرین می شود اگر فردا به اولین نفری که سلام می دهم تو باشی

اصلا هر چیزی که به تو می رسد شیرین می شود برایم حتی گفتن خداحافظ عزیزم تا فردا!

برای من یک شروع باش برای همه ی من

حتی نقطه سر خط هایم!


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 92/7/30ساعت 9:44 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

من برای خودم یک شیشه دارم

وقتی غصه دار می شوم یک ها می کنم و وقتی گریه دارم یک ها

در شیشه را می بندم و در کشوی کنار تختم میگذارم

چند شب پیش که در شیشه را باز کردم دیدم  بخار همه ی حجمش را پر کرد

 می دانی یعنی چی؟

صبر شیشه ام تمام شده !

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 92/7/29ساعت 10:3 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت