فکرهای من
همه لب می شوند و یک صدا می گویند نه گاهی حتی تابلوهای خیابان هم علامت ممنوع نصب می کنند و درخت بید مجنون سایه اش را از من می گیرد تا نکند لیلی شوم اما درست در همین روزها مصمم می شوم به دوست داشتنت به وجود کسی که از من ست فقط الان در دسترس نیست می دانم که تو هستی و من پیدایت نکردم گل های قاصدک را سنگ صبور کرده ام خوب به آنها گوش کن تمام عاشقانه هایم را از بر شده اند گل ها هم عاشق می شوند باور کن ببین آفتابگردان همه ی زندگی اش خورشید است من فقط می گویم همه حق عاشقی دارند چه خیالی وچه واقعی من فقط سمت هوای تو نفس می کشم بعضی اوقات از شلوغی و هم همه سرم درد می گیرد و به اتاق تنهایم پناه می آورم دلم می خواهد با هم یک فنجان چای بنوشیم و من یک تکه شکلات تلخ در دهانم بگذارم به تو نگاه کنم و مزه ی دهانم شیرین شود ، با هم گپ بزنیم و خستگی را دربه در کنیم پس روزهایی که سرم درد میکند از شلوغی بیا با هم چای بنوشیم این قرار خستگیمان باشد! شب چقدر برایم زیباست مخصوصا اگر ماه کامل باشد و دلم را قرص کند وقتی تو را نشانم میدهد بی خوابی های شبانه ام دیگر کهنه درد شده اند برایم من با دردهایم انس گرفته ام شبها گاهی بی خوابی امانم را می برد با خودم حرف می زنم به خودم می گویم آرام بخواب شاید فردا کسی سراغت را بگیرد و تو خواب باشی! همین که به خودم امید تو را می دهم بیشتر از خواب بی خواب می شوم این بازی مرا از پا در نیاورد قهرمانم من پر از میل به پروازم نکند فکر کنی بی تو پرواز کنم ؟؟؟ من پر از شعر لطافت ، پر از باران احساسم فقط جای تو خالی ست که مرا من بکند "همه چی عالیست" وقتی که بیایی هر لحظه روی زبانم جاریست زمان از دستم سر خورد ، کودکی ام مرد و جوان شدم گریه های بی تابی که نمرد یا خجالت افتادن به زمین نمی دانستم دنیا انقدر بازی با من را دوست دارد وگرنه دعا نمی کردم که زود زود قد بکشم و بزرگ شوم قول می دهی اگر پیدا شوی بعد از زمین خوردنم گریه هایم را به رویم نیاوری و نازم کنی؟ خدایم را بیشتر از دنیای نیلوفری ام دوست دارم برای خدا کاش شبان باشم عاشق بی رنگ چند شب است دلم می خواهد خدایم را ببوسم یاد شبان افتادم بیا نگاهم را به تو قرض می دهم از روزنه ی دید من عشق بی پروایی دارد، نه دل شکستن ،نه رفتن ، نه جا زدن و نه ناامید شدن در نگاهم همه چیز نیلوفرانه بود از فرار که عشق حاصل نمی شود می دانم که گاهی حقیقت آنقدر تلخ است که برای شیرین شدنش به دروغ می گوییم دوستت دارم اما چقدر گناه سنگین می شود از این جمله ی دروغی حقیقت تلخ نگاه تو بود به زندگی نیلوفری من گاهی مثل امشب زیادی کم میارمت اگر بی قراری هایم واگیر داشت به سراغت می امدم و کار دلت را می ساختم فکر ها یم بی فکر شده اند دلم هم سرکشی می کند هیچ کدام حواسشان به بی خیالی های تو نیست و به بی قراری های شبانه ی من آن روزها یادم هست که هوا سوز برف داشت زیاد باران می آمد خوب به خاطر دارم که بوی باران مستم می کرد و مرا شاعر آن روزها تازه از مولانا و شمس خبردار شده بودم هر چه بیشتر می شنیدم عاشق تر می شدم هر شب از خودم می پرسیدم کلاس چندم عشقی؟ و فکر می کردم وقتی زیادی عاشق شوم می روم به ماه چون خدا را بالای سرم می دیدم همان جا که ماه می خندید حالا هم که دلتنگ تو می شوم زل می زنم به ماه تا روی تو را ببینم وای به حال ماه اگر تو را نشانم ندهد !!!!!!!!!!!!!!!!!!! آن وقت ماه دیگر ماه نیست برای من فقط یک عکس است روی پارچه ی شب
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |